یا علی بن ابیطالب + نوحه

 

Download شهادت حاج محمود کریمی سفره دار قدییم 1
Download شهادت حاج محمود کریمی حیدر 2
Download شهادت حاج محمود کریمی امیر کوفه 3
Download شهادت حاج محمود کریمی روزگار غربت 4
Download شهادت حاج محمود کریمی یاعلی 5
Download شهادت حاج محمود کریمی ساقی کوثر مدد 6
Download شهادت حاج محمود کریمی یتیمان شیر به دست 7
Download شهادت حاج محمود کریمی ملکوت عزادار شد 8
Download شهادت حاج محمود کریمی بار خود بستم ، راهیم امشب 9
Download شهادت حاج محمود کریمی غرق عزای ماتم است کاشانه حیدر 10
Download شهادت حاج سعید حدادیان دل دیوانه ام دیوانه تر شد علی 11
Download شهادت حاج سعید حدادیان دوباره چشماتو واکن بابا جون 12
Download شهادت ملا باسم کربلایی یا حیدر 13
Download شهادت حاج محمد طاهری آی کوفه 14
Download شهادت حاج محمد طاهری بوی عزا 15
Download شهادت حاج محمد طاهری غم هجران 16
Download شهادت حاج محمد طاهری به خدا رستگار شدم 17
Download شهادت حاج محمد طاهری دلتنگ زهرا 18
Download شهادت حاج محمد طاهری کوفه پر از غصه و غم 19
Download شهادت ملا باسم کربلایی یا شاهد 20
Download شهادت ملا باسم کربلایی I Wanted You To Stay 21

 

مختصری از زندگی نامه حضرت قاسم بن الحسن(ع)

مختصرى از زندگینامه حضرت قاسم ‏علیه السلام

حضرت قاسم بن الحسن ‏علیه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏علیه السلام است در مورد تاریخ

ولادت ایشان اطلاع دقیقى در دست نیست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت یافته است.

مادر او بانویى بزرگوار به نام ام ولد است که نام ایشان نجمه بوده است. حضرت قاسم‏علیه السلام

 حدود 2-3 سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش دیده به جهان گشود. از این رو با عموى مهربان

 خویش حضرت اباعبدالله الحسین‏ علیه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسین ‏علیه السلام پرورش یافت

. ظاهراً شکل و شمایل ظاهرى و خصوصیات دیگر حضرت قاسم ‏علیه السلام شباهت بسیارى به

 پدر بزرگوارش امام حسن ‏علیه السلام داشته به گونه ‏اى که امام حسین ‏علیه السلام با دیدار او

 از برادر محبوب خویش یاد مى ‏کرد و فرزند برادرش را در آغوش مى‏گرفت و نوازش مى ‏کرد.
چهره ‏ى آن جناب چنان زیبا و دل ‏انگیز بود که او را به پاره‏ ى ماه یا ستاره‏ ى زیبا )ستاره سهیل( تشبیه کردند.


به میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن (ع)

قاسم به میدان مى‏رود.چون کوچک است،اسلحه‏اى که با تن او مناسب باشد،نیست.ولى در عین حال شیر بچه است،شجاعت‏به خرج مى‏دهد،
تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد مى‏آید از روى اسب به روى زمین مى‏افتد.حسین با نگرانى بر در خیمه ایستاده،اسبش آماده است،
لجام اسب را در دست دارد،مثل اینکه انتظار مى‏کشد. ناگهان فریاد«یا عماه‏»در فضا پیچید،عموجان من هم رفتم،مرا دریاب!

مورخین نوشته‏اند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد.کسى نفهمید با چه سرعتى بر روى اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد.
عده زیادى از لشکریان دشمن(حدود دویست نفر)بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد،دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آنها سرش را از بدن جدا کند.یکمرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مى‏آید.مثل گله روباهى که شیر را مى‏بیند فرار کردند و همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود،در زیر دست و پاى اسبهاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد.

آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد.دوست و دشمن از اطراف نگران هستند.«فاذن جلس الغبرة‏»تا غبارها نشست،
دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.فریاد مردانه حسین را شنیدند که گفت:

«عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏»

فرزند برادر!چقدر بر عموى تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم،نتوانم به بالین تو بیایم
و یا وقتى که به بالین تو مى‏آیم کارى از دستم بر نیاید.چقدر بر عموى تو این حال ناگوار است


راوى گفت:در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است،از شدت درد پاشنه پا را محکم به زمین مى‏کوبد.
در همین حال‏«فشهق شهقة فمات‏»فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.یک وقت دیدند ابا عبد الله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت.
دیدند قاسم را مى‏کشد و به خیمه‏گاه مى‏آورد.خیلى عظیم و عجیب است:وقتى که قاسم مى‏خواهد به میدان برود،از ابا عبد الله خواهش مى‏کند.

ابا عبد الله دلش نمى‏خواهد اجازه بدهد.وقتى که اجازه مى‏دهد،دست‏به گردن یکدیگر مى‏اندازند،گریه مى‏کنند تا هر دو بیحال مى‏شوند. اینجا منظره بر عکس شد،یعنى اندکى پیش،حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست‏به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مى‏بینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دستهایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

(شهید مطهری)